۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

شاهزاده‌ی اسب سپید




یکی از جملات معروف مادرانه وعده‌های زرین به فرداهای روشن بود
فردایی که خودش هم باور داشت روزی خواهد آمد و حضورش در این تکه از زمان
 بی‌نتیجه و تهی از رضایت نخواهد شد
چون حتا اگر عالم و آدم را هم باورنداشته‌ باشیم هم به خودمون باور داریم
باور داریم که لیاقت خوب زیستن و رضایت رو داریم
اما از چه راهی رو بلد نیستیم
ما نمی دونیم خوشبختی چیه؟
یا مردمی که خوشبخت هستند، نمی دونن که هستند 
بل‌که خبر به سایرین برسه
یا باقی هم که نیستند و همیشه منتظرند
یک روز از صبح خوشبختی از یه‌جایی پیداش بشه
و لابد به‌قدری نورانی و چراغانی هست که بفهمیم این خود خوشبختیه
مثل شاهزاده‌ی اسب سپید که هی فکر کردیم اومد و آخرش قرار نبود بیاد
خلاصه که کل حضور من در این جهان خلاصه می‌شه در خوشی‌های امروز و کنونی
مثلن لذت باغبانی از صبح یا لذت دیدن یک فیلم
کافیه  باور کنم، زندگی جمع لذایذی‌ست که من به خودم هدیه می‌کنم
هیچ فردایی نیست
همیشه در امروز و اکنونیم
تا حالا شده بگیم، در آینده من خوبم؟
اما در اکنون همیشه
آینده واژه و باد هواست
تعریف زمان، توسط حرکت از نقطه‌ی  A  تا G  چه‌طور می‌تونه لحظات بهتری برای من بسازه ،
 در حالی‌که خودم منتظر نشسته باشم تا فردا برام معجزه کنه؟
 اگر دیروز نشد، شاید فکر ما اشتباه بوده و باید دنبال مسیر گنج تازه‌ای بریم
نه به همون نقشه‌ی قدیمی بی‌جواب هم‌چنان دل بسته باشیم
چیزی که مال منه، مال منه دیگه
چون نمی تونه مال کسی جز من بشه اصلن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...