شماها می دونید من چهها دارم؟
چنی مال و منال دارم؟
می دونید کجا ایستادم و فرزند کیهستم؟
براتون متر بزنم تا بفهمید چنی زمین دارم؟
چنی آپارتمان؟
چنی کفش و لباس دارم؟
چنی ...................دارم؟
دیدی؟
اونایی که به هر بهانه میخوان با مال دنیا از آدم احترام بخرن؟
واله دروغ چرا؟
پدر تاجدارم با چندمتر پارچه از جهان رفت
دیگه اینکه چند ده داشت و ..... چه و چه به کارش نیامد
اون ور خط زیر میزی، مقامات، متراژ و سند و قباله و چک کار نمیکنه
یعنی نمیدونم چی کار میکنه؟
ولی می دونم مال دنیا برای دنیا میمونه و بس
شاید سی همین دیگه دوست ندارم برم فیسبوک
شاید از دیدن این همه جهل و حماقت حالم خراب میشه
آی مردم من در شمیرانات زندگی میکنم
من ماشین چنان دارم
من باغ فلان دارم
من ..... دارم .... من هستم ..... بعد تهش
همین آدمها هر یک با تبلت یا گوشی خودش به خواب میره
یعنی خنده دار تر از پستی که آخر شب مردی به اشتراک می ذاره و به دقیقه نکشیده همسرش از اونور تخت
لایک میکنه
هم دیدی؟
میمونه به حکایت افسردگی دختر خاله جان که کم مونده بود فلجم کنه
بعدش چی؟
تهش چی؟
تفاوت در اینجاست که من در تنهایی تنهام و اونها در شلوغی تنها
وضع کدوم ما بهتره؟
من یا اونهایی که پیریشون با گریه بر عمر رفته سپری خواهد شد؟
دیدم زیاد هم دیدم که در پیری زار میزنند که آی پدرم کو یا مادرم کجا و عشق هایم چه شد ؟
چرا تنها موندم؟
چرا همه رفتند و من جا موندم؟
چرا اونهایی که در جوانی دوستم داشتند، نیستند؟
منکه این همه خودم رو پاره پاره کردم، برای این یا آن
منی که همیشه جون کندم برای بچههام یا ... فلان
چرا منی که این همه خوب بودم ؛ سر از باقالیها درآوردم؟
یک سری به خانهی سالمندان زدن بد نیست
ببین چنی تیمسار و ارتشبد درش هست
چنی سفیر کبیر سابق ، رئیس کارخانه و ....
چه کاریه اصلن؟
خوشبهحال خودم که نه چیزی دارم که ازش خوشبختی بخوام
نه یک عکس کامل از خونه یا متراژ و اینام در جایی هست تا به واسطهاش احترام بخرم
و من حتا از عبای کهنهای که میپوشم و گیوهام ؛ شادم
از اینکه روحم مردم رو صدا بزنه
نه داراییهای زمینیم
دل خوشم به صدای دزدگیر ماشینی که به صدا درمیاد و میبینم
همسایه داره ماشینم رو میشوره
چون هرگز دلی را نشکستم
فیس ندادم و فقط خودم بودم
با عصایی تکیده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر