۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

ثبتی با سند برابر




برم که کلی کار دارم
دیگه یک‌پا طبقه 5 و یک‌پا طبقه 3 دنبال بانو والده
و تو گمان‌مبر به امید کسی بنشینه
صبح هنوز چشم باز نکرده رفتم دست بوس که غذایی بذارم و ... اینا
می‌بینم وسط خونه ایستاده
می‌گم: مادر من چرا راه می‌افتی؟
می‌خنده
می‌بینم، غذای ظهرش هم گذاشته، سفره هفت سین هم جمع شده و ... اینا
با پای در گچ
قابل توجه همشهری گرام
این‌طوری‌هاست که می‌فهمم ژن سربزرگی و سره خوری من از بانو والده رسیده
نه حضرت پدر
فکر کن
این بانو والده حتا این‌جا هم نمی خواد کم بیاره و محتاج کسی باشه
در نتیجه من هم دختری شدم کپی برابر اصل بانو مادر
که از بچگی از هیچ جک جونوری حساب نبرم و جیغ نکشم و تازه دنبال‌شون بذارم
تا شب‌ها با قمه‌ی زیر سر خوابیدن
کاری که در چلک می‌کنم
و این‌که راه بیفتی شبونه به جستجوی باغ که آیا صدای مشکوک به گوش رسیده
از جانب قمر بوده؟
یا دزد و راهزن
اون‌وقت بعد از پدر چه خواستگارانی که نداشت، شاید سی این هم بود که به سوگلی حرم پدر برسند
و یا از بابتش زیبایی هر چه که بود
حالا می‌بینم که این منم ثبتی  با سند برابر 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...