۱۳۹۴ فروردین ۱۵, شنبه

تعطیلات عید را چه‌گونه گذرانیده‌ایید





 در این عید سعید باستانی، ما 
همراه خانواده‌ی‌مان به دیدار فامیل  رفتیم
  چشم عالم و آدم را هم   با لباس‌های نو و کفش و اینای مارک دار و .. .درآوردیم
  همه فهمیدند ما چه‌قدر مهم هستیم چون لباس های خیلی قشنگ و گران داریم
خاله‌خانم کلی عیدی داد و یک خروار سرما دست کشید
بعد همه برای تماشای ماشین جدید  پدرجان رفتیم سر بند و چغاله بادام خوردیم
من دل درد گرفتم و مجبور شدیم به بیمارستان برویم
بعد سر این‌که تقصیر کی بوده که من چغاله‌ی نشسته خوردم،
پدر و مادرمان دعوای‌شان شد.
 دو روز تمام هم هر میهمانی به در خانه‌ی ما آمد؛
 اگر فامیل پدر جان بود، مامان جان اجازه نداد، به اف اف جواب بدهیم و برعکس
آخر هم سیزده به‌در شد و سر این‌که مامان می‌خواست به منزل مامانی برویم  و بابا به خانه‌ی پدربزرگ  دعوا کردند و
ما هم  در خانه ماندیم  
که نه حرف او شده باشد و نه حرف ایشان
خلاصه که عید به ما خیلی هم خوش نگذشت
ولی به همه گفتیم گذشت، چون آبروی‌مان می‌رفت



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...