این رو به دنیا نمیدم
شاهداداش در حالی تراپی
صبح چشم باز میکنه، اینجاست
عصر هم باز تا غروب اینجاست
یعنی باید به دلم وعده بدم امسال سال خیلی خیلی خوبی باشه
من به این داستان ارتباط تن با خاک بدجور اعتقاد دارم
تازه خودم و شاه داداش و اینا هم هیچی
بهمن سرطان پروستات گرفته بود و کار داده بود دستش ناجور
بهجای عمل و حکیم و دعا
یهجایی از زمین وسیع کشاورزیش یکماه در چالهای نشست که کارگر افغانیش کنده بود
رفت توی خاک و فقط گردن به بالاش بیرون بود
یارو هم فقط بهش آب می داد و گاهی نون خشک
دکترها گفتن خوب شده. دروغگو سگه و سگ هم دشمن خدا
راست و دروغش پای دکترها و بهمن که هنوز راست راست راه میره
نادر هم شکر خدا هیچ درد و ناراحتی نداره
جز این که، با دنیا قهره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر