۱۳۹۴ فروردین ۱۳, پنجشنبه

خاله چمن‌آرا



اون قدیم‌ها که ما تازه کار مکتب شیخ خوآن بودیم
هی استاد اعظم گوشم رو می‌پیچوند که :
بسه. چه‌قدر می‌خواهی پر از حماقت زندگی کنی؟
و از باب حماقت‌های کوچک و بزرگ‌م مداوم در حال تنبیه و توبیخ بودم
و جرمی نداشتم مگر، عاشقی
داستان چی بود؟
هرگاه ما نیت به همت والا می‌کردیم و خودمون رو جمع می‌کردیم که بنشینیم یه گوشه مرور کنیم و وارد راه آزادی بشیم
از در و دیوار زندگی‌م عشقولانه سر ریز می‌کرد و منم که حسرت زده‌ی عاشقی
ایکی ثانیه قطه‌نامه صادر می‌کردم که:
بابا کی می‌دونه تهش چیه؟ این بهمن، هم خودش و من رو گذاشته سر کار
راست می‌گه؟
خودش اول از همه زن و بچه و ... اینا رو سه تلاقه کنه
بعد مام مبارز و سالک می‌شیم
مدتی در هوای عاشقی می‌قلتیدم و شاهین به هوا می‌فرستادم تا دیوار بعدی 
که با مخ واردش بشم و از هر چه عشق و عشقولانه بیزار برگردم پیش استاد
دیگه بعد هم که کلی سال گذشت و کلی عقل رس شدیم و دور انواع عشقولانه رو خط کشیدیم
استاد رفت زیر تازیانه‌های من تا هنوز که:
  راست می‌گی اول اهل بیت و بذار برو تا به حرف‌هات گوش کنم
و در نتیجه دوسالی می‌شه که من استاد رو فرستادم توبیخ و ....

برگردیم به بعد هشت انرژی امسال
امسال که بناشد ما به بعد هشت برسیم
یعنی بناست جهشی از بعد سه بپرم هشت، می‌زنه و پای بانو والده می‌شکنه و ما می‌افتیم وسط فامیل
همه‌ی اون‌ها که هزار سال دورشون رو قلم کشیدم
و اگر وسط‌شون مونده بودم تاحالا چندبار دیگه مزدوج شده بودم
زیرا فامیل جز وصله پینه کاری نداره
در نتیجه هیچ از شهرزاد موجود نمی دونن و نقطه سر خط
یعنی این ها جمیعن فکر می‌کنند دلم می‌خواد و گیرم نمی‌آد


یک پسر خاله دارم به اسم داود که زمان انقلاب آلمان بود و از اون‌جا هر شب تماس می‌گرفت و شوخی و خنده
منم که بچه بودم و فرق ه رو از ب نمی‌فهمیدم،‌می‌مردم برای تماس‌ها و جوک‌هاش
نمی‌دونم در اون زمان چی از یک بچه‌ی مدرسه‌ای دیده بود که براش جاذبه پیدا کنه؟
دیگه من شدم جن و خاله‌چمن آرا بسم‌الله
یعنی دیگه آسایش‌ی نداشتم و هرکجای فامیل گیر خاله خانم و دخترهاش می افتادم
می‌زدند دنده داود
تا عاقبت خبر رو به گوش ابوی کبیر رساندم و به ناگه تمام صداها به سکوت نشست
در نتیجه هم پسر خاله جان با دختر عمه‌اش مزدوج شد و برگشت ولایت کلن


سال نود در یک حادثه‌ی خیلی غریب و ناباورانه همسر پسر خاله، جهان را ترک کرد
از اون به بعد خاله‌جان ما دوباره خواب‌زده شد  
و داستانی که خودش ساخته بود:
ببین شما دوتا قسمت هم هستید
- یعنی خاله جان توهم زده که عزرائیل بابت گل روی آرزوهای خاله‌جان، اومده و پری رو برده؟
حالا مگه من از روز اول معطل پری بودم؟
 یعنی فامیل در تصاویر ما از کودکی گیر می‌کنند و کوتاه هم نمی‌آند
یعنی خاله خانم فکر می‌کنه واقعن کسی می‌تونه با من زیر یک سقف جا بشه؟
یا اصلن فکر کرده دیگه حاضرم خر بشم؟
نمی دونم چی فکر کرده که پای شکسته‌ی بانو والده دوباره کار دست‌م داد
چهارشنبه دوباره خاله‌جان برای عیادت همشیره آمد. اما این بار همراه داود و پسرش
دیروز یعنی سیزده بدر بکش بکشی داشتیم با خاله‌خانم
که زمین بره آسمون باید همین حالا بیایید خونه‌ی من. همه بچه‌ها هستند و می خوام دور هم باشیم
فکر کن
خواهر پاشکسته رو نمی‌بینه فقط فکر می‌کنه چون همه‌ی بچه‌هاش هستند می تونه من رو  قولنامه کنه
و در نتیجه‌ی اصرار خاله جان، همه‌ی خانواده از جمله شاه داداش پی بردیم خاله چه خوابی دوباره دیده
و در نتیجه ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند
بانو والده همین‌جا سیزده رو بدر کنه و من پذیرایی کنم


حالا اگر بهم بر بخوره
یک داستان می‌شه و من می مونم و روح خدا
بخندم، می‌شه دردسر
یعنی این اقوام گرام فکر می‌کنند معطل‌ موندم برای شوهر و حالا فقط کافیه یکی اعلام آمادگی کنه؟
یعنی داودی که اون‌موقع نخواستم، حالا می خوام؟
یعنی من می‌تونم با روح زنی که سی سال چشم دیدنم رو نداشت و برام قیافه می‌گرفت، زیر یک سقف زندگی کنم؟
یعنی من دیگه اصلن حوصله‌ی کسی جز خودم رو دارم؟
یعنی هنوز با اسم آقای شوور و خواب ازدواج شاد می‌شم؟
یعنی خاله جان من می تونه درک کنه، کاستاندا و جهان‌ش یعنی چی؟
مرگ و بازگشت چه‌طور؟
وای خاله‌ای که فکر می‌کنه من هنوز همون دختر مدرسه‌ای هستم و من رو می شناسه؟
اصلن خاله جان می‌دونی من اگر با پسرت زیر یک سقف برم، چشم و چال براش نمی‌ذارم
و روزی صد بار می خوام یا کله‌ی خودم یا او رو بکوبم به دیوار
منی که خوشحالم پریا رفته بل‌که آزادانه به ازادی برسم؟

فکر کنم بیش از همه چیز بهم بر خورده و این یعنی هنوز منه من سربزرگی می‌کنه و اینا
به سیزده هزار زبان دنیا کجا بنویسم که کسی با من کار عشقولانه و .... اینا نداشته باشه؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...