۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

گور بابا درک






دیشب نشسته بودیم که زنگ به صدا دراومد و هنوز در به درستی باز نشده که
سیمای شاه داداش نمایان شد
یعنی تو گویی همیشه زیرش یه چی داغ گذاشتن
البته فقط نزدیک من که هست
نیومده می‌خواد بره و رفتارش طوری‌ست که هر کی ندونه فکر می‌کنه
سفیر کبیر اوگاندا اومده و وقت نداره سر بخارونه و ... اینا
یکراست رفت به اتاق والده و بعد از دقیقه‌ کیس زیر بغل از اتاق خارج شد
 موضوع آزادی عمل ایشان بود در جست زدن به اتاق والده‌ام
بعد هم بی حرف و توضیحی کیس زیر بغل و رفت 
یعنی موهام سیخ مونده بود به سمت آسمون
که این چه تریپی بود؟
ما هنوز کلی از این والده‌ام حساب می‌بریم و دست و پامون از گردن آویزون که سه نکنیم
این یکی برای خودش......................... تو گویی خداست
 آخه من همیشه دختر خونه‌‌ی والده می‌مونم
نه بزرگ می‌شم و نه ....
  
  چرا دماغ‌م این‌طور آویزونه؟


سی این‌که رشد درد داره
برای سکوت در برابر تکرار گذشته‌ها و  .... اینا
خودم رو ببینم و جام رو در هستی محاسبه کنم و کاری نکنم که آینه‌ی خدا خط بیفته
خب درد داره
معلومه که پوست انداختن کلی درد داره



شده حکایت پهلوان شهر که رفت پیش خال‌کوب و گفت:
-  روی بازوم تصویر یک شیر بکش تا همه بفهمند من کی‌ام
دلاک تا اولین سوزن رو زد مرد فریاد کشید که: « ای آخ » دلاک با هراس دست عقب کشید. مرد پرسید: 
- این کجای شیره؟
- اول دم ؛ قربان
پهلوان  سری خاراند و بعد از کمی تامل گفت : « دم لازم نیست . برو یه جای دیگه‌اش » به محض فرو رفتن سوزن دوم فریاد برآورد: « آی امان . این کجای شیر بود؟ »
- اول یالش قربان.
- یال نمی‌خواد. برو جای دیگه‌اش  
سوزن سوم، نعره‌ها برآورد که ای داد و ای بیداد. : « برو جای دیگه » دلاک خسته بساط بر زمین ریخت و گفت:
شیر بی‌دم و یال و اشکم نداریم


می‌مونه به‌من 
هرجایی یه درد سرک می‌کشه، دادم درمی‌آد که: نمی‌خوام
ولی طریقت یعنی همین . 
من نباید ضعف و زخمی در ذهن داشته باشم
وگرنه که چرا باید از رفتار دیگران به خودم بلرزم؟
گور بابای درک 



۲ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...