۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

کل دردسر




ترجیح می‌ده بره بیرون و پشت پنجره بنشینه
تا داخل خونه کنار در اتاق‌م
فقط می‌خواد هر جا هستم، ببینتم و دنیاش امن باشه
من این‌جا نشستم روی زمین و پشت میز و دارم می‌نویسم که متوجه
حرکات سرش می‌شم. 
هر از چندی بر می‌گرده و نگاهم می‌کنه
فکر کردم:
یعنی از این‌که این‌جا تنهاست ، هم‌بازی نداره، عقیم‌ش کردم باز شاده؟
فکر کنم باشه
چون تا وقتی ندونه هم‌بازی چیه و همه‌ی دنیاش من باشم
چیزی کم نباید داشته باشه
نیازهاش تعریف و برنامه‌ی خودش رو داره
همه تا شاه داداش عاشق‌شند و کسی نه دست روش بلند می‌کنه و .... باقی ماجرای شهروند محترم
کافیه تا  از زندگی با من راضی باشه؟
خب وقتی پدر بیامرز جد بزرگ ما آدم نتونست خودش رو در بهشت نگه داره 
کاری نکنه بیرون‌ش کنند و ... اینا
یک سگ چه‌طور؟
ولی خب مگه من مسئول احساسات‌ش هم هست؟
فقط بناست امانت دار خوبی باشم
ای خدا این وجدان ما خودش شده کل دردسر


۲ نظر:

  1. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  2. از هنگامی که قد کف دست بود آمده این‌جا. کدوم گذشته رو می‌تونه به‌یاد داشته باشه
    وقتی پریا رو اون‌طور که باید نمی‌شناسه
    در حالی‌که پریا به قول خودش مادرش و او آوردش و تا وقتی هم که رفت توی اتاق او بود و همه‌ی زندگی‌ش پریا می‌شد
    اما خالا فقط من رو می شناسه
    ولی ترس از ارتفاع رو قبول دارم
    که در غریزه‌اش ثبت شده، خیلی با احتیاط حیاط رو رصد می‌کنه
    شکر خدا سگ انسان نیست که با فکر و خیالات رویایی و دست نیافتنی زندگی کنه

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...