۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

خاطرات تلخ



در فاصله‌ی نوشتن متن قبلی تا الان
رفتم و شام خوردم که از دیشب هیچی نخورده بودم و چنان دست و پام می لرزید
که نمی دونستم از دیدن محمد بود
یا گرسنگی؟
سی همین بعد از غذای دیرگاه هم کل ما وقع امشب رو مرور کردم
و انرژی‌هام جمع شد 
ته مرور یک چیز رو خوب فهمیدم
ترسیده بودم
یا نه 
نوعی انرژی بد در جانم ریخته شده بود
خاطرات تلخ دور
یا هر چی که
 امشب بیش از هر چیز از این آدم ترسیده بودم
بعد از هر جمله منتظر یک واکنش بودم
یا منتظر شنیدن فریادهاش
که هنوز در گوش جانم هست 
نمی دونم شاید بهتره بگم
کانون ادراکم سر خورد در زمان‌های دور و انرژی نگرانی وجودم رو سمی کرده بود
آخر هم درست باهاش خداحافظی نکردم
به عبارت ساده تر فرار کردم
هول هولی در رفتم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...