این هنگام از صبح رو خیلی دوست دارم
ساعت رفتن به مدرسه که حیاط بزرگ نارمک رو بهیادم میاره و عطر گلها
و این رایحهی رز و یاس است که من را به گذشته پیوند می ده
یاس بنفش
رزهای رنگی که عطر مادر با خود دارند همیشه
حالا اینکه عطر مادر اسانس رز داشت؟
خیر
زیر سر کامئوکرم بود؟
ابدن
زیرا هنوز بانو والده بوی رز می ده
الهی شکر که هستی تا ازت پذیرایی کنم
این روزها خیلی خسته میشم، البته تا هنگام خواب
صبح از نو فورمت میکنم و برمیخیزم
و این همه از خاصیت عشق برمیاد
هر کاری که درش دل داشته باشی، عشقیست
و عشقیتر از هر چیز خود زندگیست
با این همه جادوی زیبایی
بفرمایید چای احمد عطری
که نباشه، بیدار نمیشم
سلام زندگی که سهم من در این لحظهای
همهی همهات
مال منی و اومدم تا تهش از تو لذت ببرم
که مخلوق مایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر