۱۳۹۴ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

کجایی؟





زندگی می‌گذره و ما هر یک از پنجره‌ای که شاید متعلق به قطار زندگی باشه، نظاره گر عبور تصالویر و سایه ها هستیم
از این‌جایی که من می‌بینم تصاویر مربوط به نقطه‌ای‌ست که من نشسته ام
و از جایی که تو می‌بینی مربوط به کموپه‌ی توست
نه خوشی‌ها و نه اندوه هیچ یک موجب نمی‌شه هر دو شاهد یک روند باشیم
یکی زیادی درباره همه چیز فکر می‌کنه و خسته‌تر از سایرین می‌شه
یکی هم بی‌رای و نظری فقط مشاهده گر می‌شه
در نهایت هر دوی ما باشندگانی هستیم که در آغاز خالق به‌ما گفت باشیم
تا خودش در ما به تماشا و تجربه بنشینه
اما
چی می‌شه که یکی می‌شه تو
یکی هم می‌شه من؟
چی این دو بخش خالق رو، از هم تفکیک می‌کنه؟
چی موجب می‌شه یکی از بالا به مردم نگاه کنه و دیگری از زیر
اگر همه از یک جنس هستیم، چی موجب این همه تفاوت می‌شه؟
بهداشت روانی؟
خب این بهداشت روانی کدوم بخش از ماست که به روح ربط پیدا نمی‌کنه؟
چه‌طوری‌ست که روح در هیچ مورد وارد عمل نمی‌شه؟
نقش حضورش در ما چیه؟


۱ نظر:

  1. منم این‌جوری تعریف می‌کنم
    روح صاحب‌خانه‌ای‌ست که در پنت هاوس بالا برای خودش نشسته
    حوصله‌اش سر رفته و هیچ یک از اعمال ما براش جذابیت نداره
    در نتیجه هم با ما کاری نداره
    مگر زمانی که حیات ما و در نتیجه ساختمان خودش به خطر بیفته
    که معجزه وار وارد عمل می‌شه
    تا وقتی هم چنین است
    حتا او مشاهده گر داخل کوپه هم نیست
    ما با ذهن در حال مشاهده هستیم
    نه در سکوت درونی که نوبت به مشاهدات و عجایب روح برسه
    هر دو از تعاریف ذهنی اکتسابی و کهن به منظره نگاه می کنیم
    در نتیجه ، هرگز ما یک تصویر واحد رو نمی‌بینیم

    حتا رنگ آبی برای هر یک از ما با دیگری تفاوت داره
    چه به ............ کلی

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...