یعنی با این حساب آمار بازدیدهای گندم طی دیشب تاحالا،
اگه مرور نکرده بودم
دیشب تا خود صبح باید عربی میرقصیدم
بخصوص گاهی که یک تازه وارد قصد میکنه،
تا تهش رو سر در بیاره و میافته
به جون صندوق خونه و هر چی درش هست زیر و رو میکنه
دو حالت بیشتر نداره
مثلن
دو نفری که دیشب تا خود صبح برگ برگ کردن این کتاب رو
یا از انرژی تهی بودند؟
یا من بین اون وقایع انرژی باقی نگذاشتم
به نظرم دومی صحیحتر باشه
بهقدری گذشته رو مرور کردم که بعید میدونم درش
از من تعلق خاطری بهجا مونده باشه
که شکر ایزد دانا
نمومنهاش دیروز و حس بیگانگی که به گذشته داشتم
بعید میدونم دختران حوا بعد از اتمام یک داستان بتونن مثل من هربار با یارو یک طوری ملاقات کنند
که تو گویی هرگز نه خانی آمده و نه خانی آمده
و این حقیقت که حتا گندم دیروز هم نیستم، الان و
هر لحظه گندم همان لحظه هستم
و این است قرار ما با زندگی
بودن برای اینک و امروز
بی رابطه با دیروز و پریروز تمام شده
و دیشب هنگام خواب به فهم خوبی رسیده بودم
درواقع اون آدم تصویری از گذشتهی خود من بود
که امروز برایم بیگانه شده
من دیگه دیروز نیستم که آدم دیروز رو فهم یا دوست داشته باشم
نمیفهمم مردم چه طور با حساب عشق وارد یک زندگی زناشویی میشن
در حالی که عشق خیلی زود گذر بوده همیشه و به کار تعهد زناشویی نمیآد
که باید تصمیمی سراسر منطق باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر