۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

گفتگوی تمدن‌ها


کافیه یک فکر
یک گمانه‌ی کوچک

وارد ذهن‌م بشه و بی‌پاسخ بمونه
از همون‌جا رشد می‌کنه و به اندکی زمانی شده، بائوباب
از جایی که ذهن‌م راهی جز بریز و به‌پاش بلد نیست
می‌ره و می‌گرده بدترین گزینه رو انتخاب می‌کنه و پرونده‌ی مورد نظر رو باز می‌کنه
به قاعده‌ی شاهنامه ازش سوژه در می‌آره و منو با خودش می‌بره
محله‌ی بد ابلیس
از جایی که چارسال پارسالا مچ‌ش رو گرفته بودم
پیش دستی می‌کنم و موضوع رو با فورمول قورباغه را قورت بده
حل می‌کنم
می‌رم یک‌راست سر بقچه و داستان رو باز می‌کنم
بد یا خوب جواب‌ش هر چی باشه
صددرصد بهتر از واحمه‌های ذهنی‌م خواهد شد
بین دوزمانی دیشب دچار همین دردسر شدم
صبح اولین کاری که کردم
البته بعد از چای تازه دم احمد عطری، صبح‌گاهی
شماره‌ی طرف مربوطه رو گرفتم و گفتم ببین شنیدم ....؟
و او که از من شرمنده تر به عذر خواهی که نه بابا یه هفته است خواب ندارم که تو درباره‌ام چی فکر می‌کنی؟
یعنی تازه فهمیدم امواج او چند روزه پیچونده‌ام به هم
و در نتیجه تمام ترس‌هایی که در سرش رژه می‌رفت
شده بود
ترس‌های من
به همین سادگی با امواج دیگارن می‌رم و کلی انرژی از دست می دم
خب بعد از تماس مزبور
یهو ذهنم سفید شد و تازه طعم چایی رو فهمیدم
به همین سادگی
فقط باید حرف زد
گفتگویی آزاد
البته اگه دلت آرامش می‌خواد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...