۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

بذار بخوابم


هم‌شهری، آنالیا اینا زیر درختی لمیده بود. کلاه‌بزرگش‌ تا روی صورت‌ کشیده بود و چرت می‌زد
آمریکایی‌ه رسید که این چه بساطی‌ست برای خودت ساختی؟ اینم شد زندگی؟
مکزیکی‌ه پرسید: چه عیبی داره؟
- پاشو برو کار کن، پول در بیار، پس انداز کن، بعد یه قایق بخر، ماهی‌گیری کن
- که چی بشه؟
- پول‌داری شو. خونه‌، ماشین، ویلای ساحلی، ثروتمند می‌شی و حال زندگی رو ببری
مکزیکی‌ه کلاهش رو کمی داد بالاتر.:« که چی بشه؟ » آمریکایی‌ه‌ شاکی تر:
- احمق با پول می‌تونی هرکار دلت خواست بکنی.
هرجایی می‌خواهی بری، خوش باشی.
همیشه در سفر باشی
 روی کشتی تفریحی‌ت لم بدی و آفتاب بگیری
پول یعنی آزادی.
مکزیکی‌ه کلاه‌ش رو کامل داد روی صورت و گفت.:
- الان هم دارم که همین‌کار رو می‌کنم. 
تازه اون‌همه اضطراب و دردسرهم ندارم
تو هم دیگه برو بذار بخوابم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...