۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

بریم گل بازی؟



می‌دونستم این سرکار خانم گلی بزودی بیخ یه دیواری
زیر گذری
چیزی خفتم می‌کنه
هی دستم می‌رفت به کاغذ، ولی مداد حرکتی نمی‌کرد و یه چند روزی هم 
تخته شاسی همین‌طوری موند زیر کاناپه‌ی تی‌وی
فکر می‌کردم حالاکه خیلی خانومم و دارم مثل بزرگا و بچه‌های آدم خوب کار می‌کنم
همین کافی‌ست
نه که نبود
نشونه‌اش از دیشب
ما هی خواستیم یه چیزی بنویسیم
نمی‌فهمیدم چی می‌شد سر از اتاق گلی درآوردیم
  به نق‌نق‌های گلی پرداختم
تا 
 تونستم   پست‌های جمعه را بنویسم
 به حرف کودک درونت گوش ندی 
بیچاره‌ای 
 به همین سادگی
حتا اگه حال می‌کنی 
برو گل بازی
ولی بازی رو از یاد نبر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...