اگر روی بسته ي من نوشته، پفک نمکی
پفک نمکی هستم نه چیز دیگر
شهرزاد هستم
از بچگی راوی و پرچونه
شخصیتم همراه اسمم با من اومده
چرا باید خودم را با آدرسهای بیرونی تعریف کنم
مثل اون باشم، مثل تو بشم، مثل کی باشم تا احساس خوشبختی کنم؟
چه اصراریست به اینکه حتما یه چیزی باشیم؟
ما فقط خودمونیم
با همه اونچیزهایی که شادمون می کنه یا مایوس
این حقایق مجموع من را تشکیل میده
چرا سعی داریم از یکی دیگه جا نمونیم؟
من با همینی که هستم و نخوام شکل آرزوهای مادرم، دخترهام، اخوی ناگرام، همسایههای چپ و راست
خاله جان خانومها از یاد نرند که محور شناخت و قانون را در هر خانواده تشکیل می دن
خلاصه که باید یه چیزی باشم که همه بهم بگن، بهبه؟
خب این چه دردیه؟
نمیتونم چیزی غیر از خودم باشم
نمیشه همینی که هستیم رو دوست داشته باشیم؟
پفک پر از خاطرات خوب و خوشگلمزه ی بچگی است
چه نیازیاست چیتوز طلایی باشه؟
با همین پفک نمکی هم شادم؟
کمی آروم بگیریم و خودمون رو همینی که هست رو دوست داشته باشیم
گور بابای درک
که دیگران نپسندن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر