داشتیم گپ چای قهوه گاهی میزدیم که گفت
حالا میری اونجا تنهایی بیقرارت میکنه
گفتم: من همینجا هم تنها موندم. تو دعا کن بلکه تارزان بالاخره سروکلهاش پیدا بشه و نعره ازنان از بالای کوه بیاد وسط حیاط خونه
گفت
کاش میشد منم باهات میاومدم شاید یه بچه تارزان هم گیر من میاومد؟
خندیدم. ما که به طمع رستم و دیو سفیدش روانه کوه و جنگل شدیم، کارمون کشید به انتظار یه تارزان نم کشیده. وای به تو که از اول به تیت بچه تارزان میخوای بیای
یک غار اساسی و هوی بالای خونه هست؛ معروف به " غار دیو سفید" چمیدونم اهالی دیار طبرستان میگن کتاب داره که رستم اونجا دیو سفید را کشته؟
که البته، عاقلان دانند
حالا میری اونجا تنهایی بیقرارت میکنه
گفتم: من همینجا هم تنها موندم. تو دعا کن بلکه تارزان بالاخره سروکلهاش پیدا بشه و نعره ازنان از بالای کوه بیاد وسط حیاط خونه
گفت
کاش میشد منم باهات میاومدم شاید یه بچه تارزان هم گیر من میاومد؟
خندیدم. ما که به طمع رستم و دیو سفیدش روانه کوه و جنگل شدیم، کارمون کشید به انتظار یه تارزان نم کشیده. وای به تو که از اول به تیت بچه تارزان میخوای بیای
یک غار اساسی و هوی بالای خونه هست؛ معروف به " غار دیو سفید" چمیدونم اهالی دیار طبرستان میگن کتاب داره که رستم اونجا دیو سفید را کشته؟
که البته، عاقلان دانند
من اگه میومدم و تو اونجا همراهم نبودی همون بچه تارزانو هم بیخیال میشدم....
پاسخحذفعین زیر زمین تاریک خونه قدیمیمون ترسناکه...که من حتی واسه کش رفتن خوراکی هم از ترسم اون دور و برا نمیرفتم:p