۱۳۸۶ مرداد ۱۴, یکشنبه

انجماد فکری


زنده‌ام و نفس می‌کشم. البته نه. زنده و هستم
مشکلی نیست جز انجماد مغزی. شاید پریشب کالبد انرژیم در جهان موازی مونده و من خالی راه می‌رم و نفس می‌کشم
بی هیچ تفکر و احساس. به هر حال هر چی فکر می‌کنم حرفی برای گفتن پیدا نمی‌کنم
نمی‌شه که همیشه ، پی‌سی هنگ کنه. گاه خودمون هم هنگ می‌کنیم
مثل حالای من
بد حالی نیست. فقط اینکه هیچ‌گونه حسی درم نیست کمی نگرانم کرده
بی‌حس که نمی‌شه نوشت. یا من که بلد نیستم با مغزم بنویسم یعنی از بچگی یاد نگرفتم دور از حسم قدمی بردارم

۱ نظر:

  1. khob alhamd dolelah, ke nafasi foro miravad!
    enjemad fekri ham kheili mohom nist, khodesh zob misheh ba in hameh hararat o eshghi ke darad favaran mikonad az atashfeshan daroon shoma!
    az in betarsid ke mabada in atisheh kam zoor besheh roozi ( zaboneto gaz begir pesar, khoda nakoneh!)
    albateh khob ast adam az mogheiati ke darash iistadeh ba khabar bashad, jedan nematist.

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...