بیرون زتو نیست هرچه در عالم هست
در خود بنگر، هر آنچه خواهی در تواست
شمس
از بچگی با هزار و یک چیز ترسوندن مون تا از خود واقعی دور بمانیم
دیشب تا صبح دنبال خدا میگشتم. شاید حتی به باورهای خودم شک کردم . تا میشد تصویر را دور و دورتر بردم
خدایی هر چه میشد بزرگتر؛ از بچگی انقدر تمرین کردم که در ساختن این تصاویر " دکتری" گرفتم. در نهایت همیشه باید یکی را پیدا میکردم که خالق خدا باشه و باز یکی که خالق اون باشه
انقدر دور رفتم تا خودمم گم کردم
وقتی برگشتم خدا را دیدم که چطور مضطرب و غمگین روی تخت دراز کشیده بود
شما هم میتونی مثل جناب توسری فکر کنی، بترسی و خدا را غیر قابل تصور بدونی. اما خدای من همین نزدیکی است. نزدیک تر از رگ گردن. در وجود من، روح من
این همان خدای قرآن است که همیشه با وحشت ازش یاد شده. واقعا که چه موجودات بزدل! اگر همیشه زور بالای سرمون بوده، حقمونه. چون خودمون خواستیم از تعاریف دیگران دنیا را بشناسیم و کوچکترین زحمتی نکشیدیم و از ترس دست به سمت هیچ کتاب مقدس و نیمه مقدسی نبردیم تا بفهمیم این خدا چیه؟ " دستت ناپاک نباشه. فقط عربی بخون. اشتباه بخونی پدرت دراومده" در نتیجه همیشه جاش لای مخمل معطر بیبی بالای رف بود
قرآن من با مال همه فرق داره. صفحاتش رنگبه رنگ هایلایت و هزار خط جور واجور دورش علامت یا نکته نوشتم. خانم والده هر بار میگه : باید این قرآن و بکشی هموزنش نمک بدی. تا شرش گردنت و نگیره" خدای من میگه برای هر قوم و ملتی به زبان خودش نبی فرستاده تا فردا کسی دبه نکنه
بارها یادآوری کرده، خدا هستم و بهشت و دوزخ از ترسها و تصورات خودخواهانهام شکل گرفته
خدایی که منو جانشین خودش در زمین خوانده و جز خودش برایم ولی قرار نداده
جرمم را به هیچ پسرش نبخشیده و یا دنبال این نیست من چه میکنم تا حالم و بگیره
حالا اگر از ترس جهنم و .......... جرات نمیکنیم طرفش بریم. پرده را کنار بزنیم؛ میتونیم تا قیامت وابسته به غیر و بیرون از خودی باشیم که از بچگی برایمان ساختن
یا بکل منکر او
و در واقع خودت بشی
این از همه راحت تره. بالاخره منتظر چیزی بیرون خودت نمیشینی بیاد و معجزه کنه تا مشکلاتت حل بشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر