۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه



از دیشب بگم که چقدر با طبیعت حال کردم. احساس خوب و فوق‌العاده‌ای که کمتر می‌شه اینجا با حضور در جماعت تجربه کرد. به‌قول سهراب روزگارم بد نیست
تکه نانی سر سوزن ذوقی
باور کن حس می‌کردم تک‌تک گیاهان باهام ارتباطی نرم و لطیف دارن. مهتاب روی کوه پهن بود و همه‌چیز درخششی خاص داشت
صدای جیرجیرک‌ها. یا بلبل جنگلی که از نیمه شب می‌خونه
همه و همه به‌من یادآوری می‌کرد هنوز زنده‌ام و این دنیا را دوست دارم. البته" بدونه خرمگس معرکه" به هر حال اگر اون‌ها نبود، من این‌موقع از سال اینجا نبودم
یک جمعه متبرک و روح‌نواز برخلاف جمعه‌های چرک و بوی نا گرفته تهران
خدایا شکر که اگر درد را می‌دی، مرحم درد هم هست
تقصیر زیر سر جمعه‌ها نیست. تقصیر از آدم‌ها یا اماکنی است که در آن قرار گرفتیم
وگرنه جمعه همچنان جمعه است

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...