۱۳۸۶ مرداد ۲۶, جمعه

جمعه تلخک




این جمعه گویی از همه جمعه‌ها سنگین تره! از ظهر روحم مچاله شد تا حالا که به غروب نفرین شده‌اش رسیدیم
خیلی سال پیش خواب دیدم در این سرزمین یک غروب جمعه جمعی فرشته را زنده سوزاندن
شاید راست باشه و ما گرفتار نفرین فرشته‌ها باشیم؟
وگرنه که همه روزها و شب‌ها مال ما و خداست
این‌ها همه‌اش حرف بیخوده. چنان سینه‌ام را حزن جمعه گرفته که نفسم بالا نمیاد. فکر کنم کمی بعد سیل اشک هم سرازیر بشه که البته سعی دارم نشه
ولی آ خدا
چرا وقتی خودت نمی‌دونستی قراره رو دست بخوری الکی پلکی ما رو ریختی در این جمعه‌های سرگردان و خودت از خجالت چنان قایم بشی که دست هیچ‌کی بهت نرسه
روز قیامت خودت رو محاکمه نمی‌کنی. دلم گرفته و شکسته و وصله پینه‌است. جواب این دل‌های غروب جمعه کشیده را چطور می‌خواهی بدی؟

۱ نظر:

  1. من روزا رو یادم رفته اینجوری بهتره...
    من خوبم...تو هم باید باشی!!!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...