آدمها وقتی عاشق میشن؛ خیلی بیشتر شبیه خدا هستند
با همه مهربونم و به زندگی میخندم. یهجور رسیدن!
دیگه با هیچی کار ندارم
به همه لبخند میزنم و گاه حتی به طبیعت سلام میدم و باهاش گپ میزنم
به درد و دلهای عزت خانم خوب گوش میدم و دلم میخواد هر طور شده براش کاری کنم
صدای بچههای همسایه وقت خواب لنگظهر آزارم نمیده چون، از خروس خون بیدارم
خوب کار میکنم، خوب میشنوم و با دقت به چهرههای مردم نگاه میکنم
از این هم مهمتر در اوج انتقاد پذیریم و با همه اهل جهان یکرنگ
جسورم و از هیچی نمیترسم. چون دیگه تنها نیستم و دیگری فضای روحم رو اشغال کرده
خب نمیدونم اینها ایرادات منه فقط که با عشق حل میشه؟ یا عشقه که همه چیز و زیبا میکنه
و از من یه منه دیگه میسازه
شایدم بیشتر از عشق به یک آچار کشی نیاز دارم؟
یاد اون جک معروف افتادم که حضرت ابولفضل به رضا زاده پیغام میده: با این وزن جدید رو من حساب نکن
عشق هم میبینه من کارم زیاده، جرات نداره اینورا پیداش بشه
با همه مهربونم و به زندگی میخندم. یهجور رسیدن!
دیگه با هیچی کار ندارم
به همه لبخند میزنم و گاه حتی به طبیعت سلام میدم و باهاش گپ میزنم
به درد و دلهای عزت خانم خوب گوش میدم و دلم میخواد هر طور شده براش کاری کنم
صدای بچههای همسایه وقت خواب لنگظهر آزارم نمیده چون، از خروس خون بیدارم
خوب کار میکنم، خوب میشنوم و با دقت به چهرههای مردم نگاه میکنم
از این هم مهمتر در اوج انتقاد پذیریم و با همه اهل جهان یکرنگ
جسورم و از هیچی نمیترسم. چون دیگه تنها نیستم و دیگری فضای روحم رو اشغال کرده
خب نمیدونم اینها ایرادات منه فقط که با عشق حل میشه؟ یا عشقه که همه چیز و زیبا میکنه
و از من یه منه دیگه میسازه
شایدم بیشتر از عشق به یک آچار کشی نیاز دارم؟
یاد اون جک معروف افتادم که حضرت ابولفضل به رضا زاده پیغام میده: با این وزن جدید رو من حساب نکن
عشق هم میبینه من کارم زیاده، جرات نداره اینورا پیداش بشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر