۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه

چارچنگولی


همیشه غر می‌زنم. اما وقتی جملاتی مشابه از دیگری شنیده می‌شه انگار مفاهیم هم واژگون می‌شه
مثل همین چار چنگولی
اما ما به چی چارچنگولی چسبیدیم؟
به زندگی؟
خب ولش کنیم که چه کنیم؟
بیا من، آه. الان صاف ایستادم اما
باید صبر کینم تا جناب اجل مرگ سروکله‌اش پیدا بشه؟ یا زندگی را رها کینم و نفس در سینه حبس؟
تا نفس می‌کشیم زندگی هم هست و ما چارچنگولی می‌مونیم. برای همینه که اینگونه بیقرار عشیقم
با عشق کمی صاف می‌شم و به جای چرخه خود به چرخه دیگری نگاه می‌کنم و انرژی عشق می‌گیرم
شاید با عشق یادم بره چارچنگولی به چیزی چسبیدم؟ وقتی عشق هست، تو نیستی؛ چون همه او شدی. شاید حتی این منه من هم کمرنگ می‌شه و کمتر درد می‌کشیم
وای همشهری! پس چه کنیم؟
سینه تنگ شد و نفس سخت. حس باور توهم زمین به وجودم چنگ کشید و نیمه جونم کرد. چه کردی عامو؟

۲ نظر:

  1. زندگی کن لعنتی. زندگی. از چارچوب ها جدا شو تا چار چنگولت آزاد بشه . لازم داری کمی از اون بالا بیای پایین. اون منت تو را تنها نگهداشته. نه زندگی

    پاسخحذف
  2. نمیفهمم...
    دلم هم فهمیدن نمیخواد

    :( :(

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...