خانم والده همیشه میگفت: خدایا میشه بیام خونهات؟ دلم میخواد تو قسمت کنی و من باپای پیاده به حج بیام
میگفتم: آخه مادر من. تا وقتی خطوط پرسرعت هوایی هست، چه نیازی به سفر با الاغ و شتر یه چیزی بگو که بعد حال خودت گرفته نشه
از زمانی که اسمش درآمد برای سفر حج تا زمانی که پاش به فرودگاه جده رسید، یکسال طول کشید. بیتاب و بیقرار و هی میگفت: خدا هم سفر حج را از من دریغ داره. حتما انقدر روسیاهم که قبولم نداره
این موسیو جبرئیل دست خط فرستاد
آخه به کدوم ساز شما برقصیم ما؟ یک عمر نگفتی یکسال در راه باشم؟ این همون آرزوی تو بود دیگه
حالا اگر به قید چهارپنج فوریت تشریف آورده بودی هم که باز این حج ابراهیمی به دلت نمینشت. ما به کدام ساز شما آدمهای دوپا برقصیم؟
وقتی هم که جزش درمیاد و از زمین و زمان شاکی میشه. به خودش دلداری میده که، « خدا دوست داره ما همهاش به سمت او بریم و باهاش حرف بزنیم. خودش گفته: بندههایی که خیلی دوست دارم؛ همه رقم آزمایش میکنم و بعد خودم به دلجویی از آنها برمیآیم» همه اینها همون حدیث ایوب بود
او هم باورهایی شبیه خانم والده داشت و زجری که میکشید موهبتی میشد برای باور عشق خداوند به او
تا وقتی که میگفت، شاکرم خواست همان خواست تواست. بلایا از زمین و آسمان میبارید. تا لحظهای که برید و نعره زد که، آخه چرا همهاش من؟ هر چه گرفته بود هزار هزار پسش داد. اون نیازی به آزمایش مخلوقاتش نداره. طفلی فقط داره حال میده
حالا یکی باید میاومد ایوب را جمع کنه. اگر این حدوث واقع نمیشدهم باز گمان میکرد خدا دوستش نداره. خدا به هرکه از راهی که در باورش هست حال میده. فقط ما فراموشکاریم
اما من این مدلی نمیخوام
میگفتم: آخه مادر من. تا وقتی خطوط پرسرعت هوایی هست، چه نیازی به سفر با الاغ و شتر یه چیزی بگو که بعد حال خودت گرفته نشه
از زمانی که اسمش درآمد برای سفر حج تا زمانی که پاش به فرودگاه جده رسید، یکسال طول کشید. بیتاب و بیقرار و هی میگفت: خدا هم سفر حج را از من دریغ داره. حتما انقدر روسیاهم که قبولم نداره
این موسیو جبرئیل دست خط فرستاد
آخه به کدوم ساز شما برقصیم ما؟ یک عمر نگفتی یکسال در راه باشم؟ این همون آرزوی تو بود دیگه
حالا اگر به قید چهارپنج فوریت تشریف آورده بودی هم که باز این حج ابراهیمی به دلت نمینشت. ما به کدام ساز شما آدمهای دوپا برقصیم؟
وقتی هم که جزش درمیاد و از زمین و زمان شاکی میشه. به خودش دلداری میده که، « خدا دوست داره ما همهاش به سمت او بریم و باهاش حرف بزنیم. خودش گفته: بندههایی که خیلی دوست دارم؛ همه رقم آزمایش میکنم و بعد خودم به دلجویی از آنها برمیآیم» همه اینها همون حدیث ایوب بود
او هم باورهایی شبیه خانم والده داشت و زجری که میکشید موهبتی میشد برای باور عشق خداوند به او
تا وقتی که میگفت، شاکرم خواست همان خواست تواست. بلایا از زمین و آسمان میبارید. تا لحظهای که برید و نعره زد که، آخه چرا همهاش من؟ هر چه گرفته بود هزار هزار پسش داد. اون نیازی به آزمایش مخلوقاتش نداره. طفلی فقط داره حال میده
حالا یکی باید میاومد ایوب را جمع کنه. اگر این حدوث واقع نمیشدهم باز گمان میکرد خدا دوستش نداره. خدا به هرکه از راهی که در باورش هست حال میده. فقط ما فراموشکاریم
اما من این مدلی نمیخوام
سلام مسافر بانو. حتم دارم در حال بستن بار و بنه سفری. و روی دو پا بدند نیستی. گو اینکه مثل همیشه نرفته دلت میخواد برگردی. تو جایی قرار نداری. مگر در بهشت. امیدوارم سفر خوبی در پیش داشته باشی و بتونی آنجا خودت را پیدا کنی. یونگ مبحثی درمورد ایوب داره بسیار نزدیک به نظر شما
پاسخحذفجنگل خوش بگذره. فقط مواظب باش ببر مازندران تو را نبره. تارزان پیشکش