وقتی میپذیرم، باورهای من جهان را تعریف تجربهاش میکنم. تازه یاد گرفتم بیش از هر چیز مواظب خود و احوالاتم باشم
البته اگر قصد تغییر در اوضاع باشه
منم که اصولا با هر تغییر موافق و هستی هم که در حال حمایت از رشد
تنها کاری که از دستم برمیاد، مواظبت از ذهن فریبکار خودمه. که از یک سکون طبیعی؛ بلا یا فاجعه نسازه
به حد کافی بازار من بیچاره و منه حیوونی بدبخت، داغ هست
سایه و خنکی رو بیشتر دوست دارم و از بازار و داغی بهدور میمونم تا
یک قدم از جهنم دور باشم
بعضی وقتا در نوشته هات آنچنان پر شوری که فکر میکنم جز به عشق فکر نمیکنی و خستگی نمیشناسی تا پبداش بشه و بعضی اوفات مثل زمانیکه این مطلب رو نوشتی آنچنان خسته و بی انگیزه که اصلا از شما بعیده نومیدی و خستگی.
پاسخحذف