۱۳۸۶ مرداد ۳۱, چهارشنبه

پسر نوح


ببخشید خدا داشتم کتاب قصه‌هاتون رو می‌خوندم یه چیزایی یادم اومده. اگه گوشم و نمی‌پیچونی بگم؟
اون پسر کی بود که کشتی ساخت و بعد پسرش از اراذل اوباش بود و افتاد تو آب تو گفتی خفه شد هان. الانی رئیسه و حرفای گنده گنده می‌زنه
اون پسره بود که هی باباش اینا شام گشنه پلو باقالی می‌خوردن. بعد هی خواب می‌دید تو می‌گی بندازشون تو بیابونا بذار سگ بخودردشون هان. بعدش یه بار دیگه گفتی سر پسرش و پخ یپخ ببره ها
هنوز تو سری خوره اون یکی پسره است که مامانش پیر بود و هر روز هی پدرش رو در میاره
تازه اینم که چیزی نیست. اون شیطونه بود که بی ادبی کرد تو انداختیش بیرون. الان خدای دنیا شده
اون شاهه که بود رو تاجش عسک مار داشت. اون‌وقت اسمش فرعون بود ها، الان که دیگه شاه مد نیست رئیس دنیا شده
تو مطمئنی حواست به مام هس یا الکی گفتی یه کارایی بکنیم تا همیشه، بیچاره، بدبخت، حیونی و اینا باشیم تا ما رئیس نشیم
بیا بیبین ایی پسر اون آقاهه کشتی سازه الان یه عالمه برج داره و بنز می‌شینه
تازشم شبا رو تخت طلا می‌خوابه لباساشم خارجگینیه آقا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...