آزاده گفت: خاله کمی دراز بکش یا اصلا کمی بخواب. حتی اگر شده با چشم باز
یکخروار کار یادم اومد که اجازه نمیده طی روز بخوابم
بعد چند روز بهش فکر کردم. دیدم وای چه گندی خورده به من و خبر ندارم
کارهای احمقانهای که همچنان احساس اهمیت بهت بده. حتی نوشتن مسخره این کتابها
شاید به خودم یا دیگران میخوام ثابت کنم، خیلی بزرگ یا چمیدونم یه چیزی هستم
در واقع در شرایط فعلی نه به عشق کار که فقط بهخاطر وظیفهای که فکر میکنم باید تحت هر شرایط انجام بشه. که حتی شدن یا نشدنش کوچکترین تاثیری در مسیر زندگی من نخواهد داشت
من استراحت و تفریح را به خودم حرام کردم، به امید فردایی که هیچ معلوم نیست دیده بشه یا نه که نمیدونم چی بشه؟
شاید هم در ایفای نقش مادر نمونه یا زن در مسیر کمال چپکی افتادم؟
حالا کمی استراحت میکنم. صبحها وقتی از تخت جدا میشم که دلم میخواد. وسط روز پای تیوی لم میدم و در شرایط فعلی که سرم شبیه بازار مسگرهاست از خودم توقع بیجا و بیهوده ندارم که کار من فقط در ذهن ساکت انجام میشه و بخاطر عدم توانایی برای انجامش دائم با خودم دست به یقه نمیشم
خودم را بهخاطر ضعف یا خستگیهای در حین مبارزه به دار نمیکشم و پذیرفتم، اینک زمان کار نیست و راحت شدم
یکخروار کار یادم اومد که اجازه نمیده طی روز بخوابم
بعد چند روز بهش فکر کردم. دیدم وای چه گندی خورده به من و خبر ندارم
کارهای احمقانهای که همچنان احساس اهمیت بهت بده. حتی نوشتن مسخره این کتابها
شاید به خودم یا دیگران میخوام ثابت کنم، خیلی بزرگ یا چمیدونم یه چیزی هستم
در واقع در شرایط فعلی نه به عشق کار که فقط بهخاطر وظیفهای که فکر میکنم باید تحت هر شرایط انجام بشه. که حتی شدن یا نشدنش کوچکترین تاثیری در مسیر زندگی من نخواهد داشت
من استراحت و تفریح را به خودم حرام کردم، به امید فردایی که هیچ معلوم نیست دیده بشه یا نه که نمیدونم چی بشه؟
شاید هم در ایفای نقش مادر نمونه یا زن در مسیر کمال چپکی افتادم؟
حالا کمی استراحت میکنم. صبحها وقتی از تخت جدا میشم که دلم میخواد. وسط روز پای تیوی لم میدم و در شرایط فعلی که سرم شبیه بازار مسگرهاست از خودم توقع بیجا و بیهوده ندارم که کار من فقط در ذهن ساکت انجام میشه و بخاطر عدم توانایی برای انجامش دائم با خودم دست به یقه نمیشم
خودم را بهخاطر ضعف یا خستگیهای در حین مبارزه به دار نمیکشم و پذیرفتم، اینک زمان کار نیست و راحت شدم
خوشحالم:):):)
پاسخحذف