دو ساعت پیش نشستم پشت میز که یه متن پیدا کنم. غیر ارادی رفتم و در صندوقخانه خاطرات گیر افتادم
" امروزیش میشه، " فولدر" یا " آرشیو" یا حتی خودمونی ترش "بکآپ سال گذشته
وای خانجون؛ قربون اون صندوقچهت که اینهمه کار برد داشت
بعضی از خاطرات بهقدری گرم و معطر و تازه بود که منو باخودش برد و از زمان گذروند
خیلی خوبه آدم پشت سر یه صندوقچه اصیل داشته باشه. اما، آخرش شاکی " داکیومنت" کذایی را بستم. حالا از کی شاکی بودم؟
یحتمل از خودم یه جورایی لجم گرفت
حالا چراش رو نفهمیدم! شاید از نوشتههای روزهای حال خرابیم که خیلی ساده همه پشت سر رو ویران کردم و دیگه منم برنداشته برگردم؟
یا روزهایی که از ترس از دست دادن، ترجیح دادم از اول نخوام
این زن عجب موجود غریبی است! حتی زمانی که از خودش بد میگه
banoo janam
پاسخحذفhamishe on cheezy ke man fekr mikonam to minvisi,
vaghan yade on rooz ha bekhair.