۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

یادت، هست؟



ما چرا بچه‌ها رو با خودمون مقایسه می‌کنیم
مثلا اسم‌شم اینه که ما والدیم
تکون می‌خوردیم می‌گفتند:
زمان ما بچه بی‌اجازه پا به اندرونی نمی‌ذاشت
مام به بچه‌هامون گفتیم:
زمان ما تا هنوز هیچ بچه‌ای برابر ولی پا دراز نمی‌کرد و شما از لبش نمی‌افتاد
ما همیشه ساکت و حرف شنو بودیم" جرئت دیگه‌ای نداشتیم " روی حرف بزرگتر حرف نمی‌زدیم " می‌زدی، تنبیه می‌شدی " ما گل و گلاب بودیم
گیریم که بودیم
به بچه‌های نسل بعد و بعد تر چه؟
یادته ماکجا بودیم؟
روی بوم‌های هم‌جوار
روز توی کوچه‌ها یا حیاط
وسط سبزه‌ها
نه
هم‌دل حوض لاجوردی، بی‌بی بودیم
لمکده تخت فرش پوش زیر بید بود
و آرام جان، شمردن ستاره‌ها
دغدغه‌ای جز عروسک تازة پشت ویترین با مارک چهره نما نبود
و
حیاط و آسمون همه دنیای ما بودند
تا
بلوغ
مام مادر پدرهای مالی نمی‌تونستیم بشیم
بچه‌های ناف، هرکی هر کیه آدم
اوج انقلاب و واویلای جنگ
اینا بچه نیستن
آش زین‌العادین بیمارن
بچه‌های آژیر سرخ و زرد و سفید
چه جنین و چه در تخت
چه در کوچه
یا سر، درس
این بچه‌ها ، بچة عصر بی‌بی نیستند
بچة کوچه‌های آرام شهر
میدان‌های سایه و امن و صمیمی شهر
این‌ها بیچاره‌ها بچه‌های آشوب و هراسند
چه کسی قراره بین ما قلم ترمیم بکشه؟
ما را چه کس اصلاح می‌کنه؟
ان‌قدر نگیم ما این‌طور
من هنوز جانماز ترمة بی‌بی که همیشه پر از یاس بود یادم هست
حوض‌خانة پدری با نقش فیروزه و مرغابی یادم هست
گل‌خانه‌های شیشه و عطر بخاری هیزمی درون آن‌ها یاد هست
من هنوز بهشتی یادم هست
که یاد این بچه‌ها نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...