۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

سلام، امروز



صبح زود باید می‌رفتم ثبت.
در مسیر به این فکر می‌کردم که، به‌به چه روز خوبی
چه آفتاب و هوای مطبوعی! آدم‌ها امروز پیداست حال‌شون خوبه
الحمدا......... همه چیز سر جای خودش بود و دنیا طبق معمول همیشه دست صاحبینش
و من امروز یکی از مالکین بزرگ خدا بود.
یک پنجم تهرون مال من و زیر پای من
در بهترین مسیرها
و چراغ‌های سبز و از همه مهم‌تر
رفتم و اومدم یه دونه مامور طرح ترافیک هم ندیدم
معمولا اگه زمان طرح برم بیرون ان‌قدر اوراد ساحری زیر لب بلغور می‌کنم تا آجان منو نبینه
امروز می‌دونستم لازم نیست
امروز روز خداست و خدا هم که باماست و با عاشقی هم که نرو نیست
از اینم بهتر امروز همه‌اش از صبح منتظرم
نمی دونم چی بهم می‌گه یه اتفاق خوب دارم
یه حس خوب
یه شادی و یک رضایت
تا این‌جاش که همین بودم
اما این یکی یه حس دیگه است
یه حس ملس و شیرین.
حتما امروز روز من خواهد بود
پس دوباره به امروز سلام می‌کنم
به تو به هستی به مهر و آدمیت
به تو که انسان خدایی
سلام زندگی

۲ نظر:

  1. بانو، برسی
    سفر پایان یافته
    از چه رو این همه شتاتبان؟

    پاسخحذف
  2. خب
    شاید هنوز خیلی مانده
    تا رسیدن؟

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...