این شمع رو گذاشتم پشت پنجره
تا تنهایی من از یادت
نره
به کارت برس
منم همین دور و برهام
نگاهت میکنم که چهقدر جدی
در حال خلقتی؟!
شما هم نکنه دیرت شده؟
فکر کردم گاهی کنار میکشی و تنفس میکنی
ولی انگار که نه
سخت سرگرم ساختنی
نوکرتم قدری بساز که به درد دلشون برسی
اینم شد خزانه بانک مرکزی بیپشتوانه امر میکنی
یه مشت بیچاره و بدبخت و رو زمین ریختی
هیچکی هم نیست به دادشون برسه
بعد فریاد مرگ برها میزنیم
دیگه حرف نمیزنم
قول میدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر