یه غروب تعطیل دیگه طی میشه
نه اندوهگینم و نه شادم
دلم میسوزه از لحظات عمرم که داره بیحاصل میره
ازحسابم کسر
و به آخرش نزدیک میشه
یهخورده رضا صادقی گوش کنیم
حسابی دیپرس بشیم
بلکه دلمون بیاد و دوتا قطره اشک بریزیم
و ادای آدمها رو در بیاریم که دل دارند
خب چیه؟
این از مراتب انسانیت نیست؟
موزیک رو گوش بده
من دلم عشق میخواد
یا حداقل یکی که آدم یادش بیفته و
دلش براش تنگ بشه
خودم دیگه دارم
خجالت زدة دلم میشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر