۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

من اگه تو نشوم، پس من چی؟



به چی؟
اگه گفتی؟
اگر گفتی به چی این همه محتاجیم؟ از چی این‌همه گریزانیم؟
نیستیم؟ به‌خدا هستیم ، فقط عادی شده و به قول گضنفر هنوز داغیم و حالی‌مون نشده
ما از تنهایی فرار می‌کنیم
از حس بی‌پناهی و شاید حتا یک آچار فرانسه لازم داریم
اما ما به یک نیاز بیرون از خود پناه می‌بریم و محتاجش می‌شیم
یه چیزی که خودمون را از یاد ببریم. یه چیزی که با خودمون تنها نمونیم
حتا شده، تی‌وی. نه؟ اینترنت. تلفن، کتاب، معاشرت‌های جمعی
هر کار جز سکوت درونی
جز مواجه شدن با منه من. منه تنهای من
منی که این‌جایی نیست و این‌جا اسیره
خب شاید اگه از اول با سر می‌افتادیم وسط بازار یا کله‌پاچه‌ای. اگه بیشتر به جسم و نفس و هوس‌ها می‌چسبیدیم
این‌همممممممممممممممممممممه تنهایی آزارمون نمی‌داد چون با منی روبرو بودیم، سطحی و دم دستی
هرجایی و اون‌جایی
من سراسر خودخواهی. این من بی‌کار نمی‌شینه
از در نشد ، از دیوار میره. از دیوار نشد از بوم می‌ره
بالاخره از یه جایی می‌ره تا به خودش حال بده
نه می‌شینه معصوم پروری و نه جرم، تنهایی‌ رو درک می‌کنه
هرچی به اون می‌رسیدم، به‌جاش سرکار عالی کم رنگ تر می‌شدی و چه بسا الان حتا به‌یادت نداشتم
آدمی می‌شدم که از یاد برده برای چه تجربه‌ای به این جهان اومده و یا حتا حضور سرکار را در خود فراموش می‌کردم.
خوب بود؟
آره؟
حال می‌کردی اون وقت؟
من‌که می دونم از وقتی این ذهن سرویس شد فک شما قوت گرفته.
منم ترجیح می‌دم صدای شما رو بشنوم تا ذهن مکار منو ببره به محلة بد ابلیس
محلة ترس‌ها، یاس‌ها، تنهایی‌ بی‌کسی‌ها، خطرات و دشمنی‌ها و هر چه سیاه و نگران کننده که در چنته‌اش آماده داره
آخرش طبق معمول رسیدیم به‌شما
عیب نداره اگه تنهام گذاشتی
خودت خجالت بکش.
من انقده به شما گوش می دم
شما یه‌دفعه هم
تنهایی منو نمی‌بینی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...