۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

اعتیاد کودکی



انگار بار کوه طور از روز موسی و قوم بنی‌اسرائیل و غضب خداوند تا امروز
مونده بود روی دوش من یکی تنها
دیگه جونم درد گرفته بود
خودم رو به در و دیوار می‌زدم و توجهم به هیچی نمی‌رفت
فکر کن،‌واقعا بدن درد گرفتم
بعد با تنی متشنج تمام خونه رو می‌گشتم و پیدا نمی‌شد
مگه می‌شه توی خونه‌ای که یک کارگاه پر از ابزار هست، نتونی
یه‌دونه پیدا کنی؟
بالاخره یه سوسمارنشانش رو از توی جعبه بیرون کشیدم

دست لرزونم رفت و اولین سر رسیدی که نزدیکش بود را برداشت و نشستم پشت میز
چشمم افتاد به الاغ شرک که مثل مجسمة بلاهت روی دسک‌تاپ نگام می‌کنه
صاف ابروی چپش رو نشونه گرفتم و آودم روی صفحة دوازدهم خرداد
دیگه مداد جون گرفت و سر بازی و مراسم خلقت آغاز شد و
گلی از ته دل شاد بود
تا این الاغ تموم بشه تنم هم‌چنان می‌لرزید
البته هم‌چی الاغی هم که نه آقا الاغ و
من مرده‌اش‌م
اصولا الاغ رو بیشتر از اسب یا گور خر دوست دارم
حیوان شریف و نجیبی‌ست
وقتی دفتر رو انداختم روی میز
مداد از شیب میز طراحی سر خورد و افتاد روی سرامیک
و من تازه شدم و خندیدم
نفسم باز شد
و تنم آروم گرفت
مواد رسید و من در عوالم هپروت اومدم بگم
عجب صبح زیبایی
به به عجب، هوایی
بوی عشق رو تو هم می‌فهمی؟
برم بالکنی بو بکشم ببینم راس راستی بوی عشق می‌آد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...