۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

وجدان، زخم



آدم بودن اگر دشوار نبود، همه آدم بودیم و به بهشت آسایش برمی‌گشتیم
ولی چون دشواره مام ترجیح می‌دیم رو به سوی بشریت داشته باشیم
دچار یه دردسر بشری، آدمی شدم
یه روز او ه ه ه شش سال پیش به یکی یک قول‌ی دادم
ظرف یکماه هم پس گرفتم
ولی حالا بعد از شش سال در یک نقطة کوفت و زهر ماری افتادم که نمی‌دونم
کدوم پیکان‌ به سمت آدمي‌یتش درسته؟

سر هر راه که نگاه می‌کنم یک پیکان به سوی آدمی‌ت گذاشته
همه‌اش به اون راه نمی‌رسه
فقط یکی ختم به آدمی‌یت می‌شه
و من در این تو در توی خمار آلود گیر افتادم
می‌ترسم خوابم بگیره و نفهمم کدوم راه را می‌رم
اولیش ختم به شکستن دل می‌شه
دومی ختم به ایجاد توهم.
سومی به گناه
چهارمی به، ابلیس
اگر محبت نکنی و انسان نباشی که به آدم نمی‌رسیم
یه‌وقتایی هم هست که نباید هیچ کاری بکنی . اصلا باید یه‌جا گم بشی
اون‌موقع هم باعث ناراحتی می‌شه
بمونی توهُمی، بری، آدم بده‌ای
بی‌عملی از همه‌اش بهتره
که من می‌مونم و یک وجدان قلمبة تب زده، مشکوک به آنفولانزا خوکی
چرا همیشه باید توی کوچه‌های شما حیرون باشم؟
خانم‌ها در این مواقع حساس هزار و یک دسیسه دارند
دست ساز
نه که بلد نباشم و عقلم نرسه
از راه اومدة تا شما دور می‌شم
ای خدا این چه گیریه به اسم، آدم بودن انداختی به جون من؟
همه‌اش دردسر
خب، اگه بنا باشه دائم ذهنم درگیر چه‌کنم، چه کنم باشه.
کی به سکوت درون و گفتگوی با شما بپردازم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...