قدیمام اینطوری بود
یعنی هر موقع که مومن و عابد و مسلمان میشدم انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی دنیا سرم هوار میشد
مام یه مدت مومنانه ادامه میدادیم تا نقطة ترسناکی که وحشت برم میداشت
که الانه است باقی دار و ندارمم از دست بدم و یا اینکه سقط بشم
در نتیجه خودم مثل بچه آدم نمازو دفتر و دست کم رو میریختم دور و میرم دنبال کار خودم
ترجیح میدادم سمت خدا و دار و دسته اش آفتابی نشم
شد قصة امروز عالم مینویی و گیتی
صبحی که با متنی درباره زاروان و تولد اهورمزدا و اهریمن شروع بشه
تو خودن بخوان باقی داستان را
موج رادیو رو از صبح روی کانال جهانی مینویی تنظیم کردیم و سعیام را براین گذاشتم که
کلامی خارج از ذات اهورایی به زبان نیارم
خشمگین نشم و در ذات بال بزنم و برم جلو
عصر با وکیل قرار داشتم
اول که ماشینم با یه نوک آتیش سیگاری که سُر خورد و افتاد زیر کنسول
دود و اوضاعی ........ و امداد غیبی و کار کشید به آب پاشی به کنسول
بعد یکی از پشت زد و چراغ دنده عقبم رو شکوند
در آخرین مرحله هم یک وانتی نامرد از" جهان گیتیانه " راهنمای سمت شاگرد و سپر جلو رو یارو کرد و رفت
البته بلافاصله امدادی از "عالم مینویی " رسید
و با طناب سپر را بست
ولی دیگه تا اطلاع ثانوی من آدم بشو نیستم
دست این عالم مینویی هم درد نکنه
هر چیزی که بخوای نفی کنی
جذب میشه
هر چی میخوای جذب کنی، میزنی برعکس دفعش میکنی
اینم شد زندگی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر