۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

از خنود تا من



این‌که آغاز از کجا بوده و با چی بوده، یکی از سوالات بزرگ ما مونده
یعنی موضوع اینه که ما اکنون و آینده پیش رو را رها کرده و به پشت سر چسبیدیم
به کی‌ومرث. به خنود، اهورمزدا، اهریمن
گیل‌گمش، به جمشید به نوح....
.
.
بیا در خط ششم شاهد از غیب هم اومد، زلزله شد.
خدا رحم کنه به هرکی که بلا سرش نازل شد
دیدی چه موجودات پستی هستیم؟

زمان موشک باران‌ها از وضعیت قرمز تا سفید صد بار می‌مردیم آخر که می‌زد و می‌رفت
در کمال پستی می‌گفتیم:
خب بخیر گذشت
گور بابا اونا که براشون خیر نبود؟
آره این گیر دادن ما به ریشه و پشت سر همه از
باب ترس از مرگ ریشه داره
ترس از نابودی
اولین وحشت، آدم که او را به زاد و ولد واداشت
کاری که من یک روز با جناب طهماسبی کردم. می‌خواستم ازش یک تائید بگیرم
که
از بعد مرگ خبر داره یا نه؟
یعنی تهش ما هیچی‌م یا آدم؟
یعنی چنان از وحشت متلاشی شدن عالم، باورهام به رعشه افتاده بودم که انگار داشتم با عالم بالا حرف می‌زدم
و این مرد وارسته و مهربان هم باید همین حالا همة جواب‌های منو بدونه یا اگر هم می‌دونه
موظفه بهم بگه
این همه ما و باور از خدا و زندگی‌ست
ترس از مردن
نمی‌ذاره مثل آدم زندگی کنیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...