یه وقتایی یکی پیدا میشه و فکر میکنی این همون خودیست که گم بود
با همین توهم و باور میری جلو
هر آمدنی یک موج تازه انرژی در پی داره که میتونه مدتی تو رو گرم نگهداره
و تو درست در همان لحظات یک تصمیمی میگیری
که دور از جون تو
دور از جون جناب خر، مثل چیز توی گل میمونی
خیلی مواقع شده ما یکی رو از ته دل خواسته باشیم
که در طی زمان
از خودت بپرسی:
این یعنی خودش بود یا یکی دیگه بود؟
یه وقتایی هم طرفت یه آدم خیلی خوبه، اما دیگه اونی که میخواستی نبوده
ولی وقتی که میرفت، تو مطمئن بودی خودش بود که رفت
و
وای از زمانی که برگرده
و تو نتونی نبینیش و مجبور باشی یه حرف بزنی
یه چی بگی که نه دلش بشکنه
نه تو دوباره بیفتی توی هچل
بعضی از خوب بودن ها هم بیموقعاست
کاش یکی به موقع و سر وقت بیاد
نه حتا کمی زود که تو نبینی اومد
و نه انقدر دیر که
نخواهی اومده باشه
واقعا به کدوم عشق میشه اعتباری داد که بابتش زندگی بنا کنی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر