۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

گاه گاهی قفسی می‌سازم




مدت‌ها بعد از تصادف و تجربة سپید مرگ از رنگ دور بودم
به کاغذ دست نمی‌زدم
چون بیشترش امکانش رو نداشتم
مدتی که با وزنه به تخت بسته و مدتی هم که نباید قائم می‌نشستم و در نتیجه فکر برابر سه‌پایه نشستن و قلم را در دستان صاف گرفتن
برام آرزویی شد که انکارش کردم
عذابم می‌داد
بغض می‌کردم
گاهی روی دفتر کوچیک یه کارایی می‌کردم
اما این‌که بیفتم روی کار و نقاشی کنم
از ته دل محال بود
بعد از یک‌سال و خورده‌ای عادتم شد به نقاشی دیگه فکر نکنم
اما، آمار خودکشی‌هام بالا می‌زد و حتا خانم والده چنان داغ کرد که با یک پرستار ولم کرد و رفت
یه روز یه‌کتاب به دستم رسید. راه هنرمند. ترجمه گیتی خوشدل
تکونم داد. از کودک درونی می‌گفت که هرگز تا هنگام مرگ رشد نمی‌کنه و کودکی می‌خواد
اگر بهش توجه نشه، می‌شه هزارتا دردو مرض و افسردگی حاد
مام که بچه حرف گوش کن دادم برام یه دفتر و مداد آوردن.
اولین چیزی که کشیدم اشک تمساح بود .
یه سوسمار کوچیک کنار دفتر ایستاده بود و کلاه آفتابی روی سرش و مروارید به گردنش، اشک تمساح می‌ریخت
بعد آبرنگ خواستم و رنگش کردم
بعد پدر پری کوچک دریای رو کشیدم و ............. دستم راه افتاد
اون شب بعد از ماه‌ها تونستم با احساس رضایت بخوابم بی اون‌که
گلی به گوشم نق بزنه که :
تو چه موجود بی‌خودی هستی!
پس قراره جای کی زندگی کنی؟
مگه قرار نیست جای خودت باشی؟
تو وراجی باید حرف بزنی. حرفی از جنس رنگ
حالا دیگه هربار که این تورم ناکرده‌ها هویدا می‌شه و به ریپ زدن می‌افتم
باید کاری بکنم که کودک درونم راضی باشه تا بتونم احساس رضایت را در وجودم ببینم

در ضمن
یه چیز عجیب
دو روزه یه مرغ دریایی بین این حیاط‌های روبروی اتاق کارم انگار گم شده
نمی‌دونم خاطرخواه کفتر شده یا چی که هی این‌جا ها ول می‌زنه و فریاد می‌کشه
می‌گن دورة آخره زمونه
اینه
من گفتم؛ می‌خوای باور کن می‌خوای نکن
من که صداش رو خیلی می‌شنوم

نمی‌دونم شاید در یکی از ابعاد زمانی این‌جا دریا و اقیانوسی چیزی‌ست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...