و خدا شب را آفرید
و جهنم را در شب آفرید
و شب را در شب پیچید
تمام ثانیههای بیستچهارساعت دلشوره دارم
همهاش میترسم. اضطراب دارم
احساس ناامنی چنان آزارم میده که دائم قلب درد دارم
میدونم رابطهاش با ذهنم تنگاتنگه و میشه گفت ضعف بهم قالب شده
ته شب که میشه دیگه با هیچی نمیتونم خودم رو گول بمالم
بخش عمدة حال خرابیم مال اینه که مدتیست مثل آدم کاری که به حسابم بیاد نکردم
از صبح بیست دفعه مداد برداشتم. گذاشتم پاکن برداشتم ول کردم
دلم
نه
گلی دلش میخواد بشینه و در حاشیه دفتر کارتون نقاشی و با آبرنگ پرش کنه
معمولا اینکار رو دهسال یه مدت هوس میکنه
اما حتا حس انجامش را ندارم
انگیزه ندارم و نمیدونم چرا انقدر زود به زود شب و صبح میشه
بیاراده شدم. نقطة تصمیم گیریم به زیر صفر رسیده و اقتدرام در حد افتضاح
همه اینها با اینه که از صبح مشکل خاصی نداشتم
ولی شب که میشه خوف عالم به جونم میآد و وحشت از صبح که پشت امشب منتظر ایستاده
خدایا کی این شبها و روزها تموم میشه؟
شماهم خیلی حرفای منو جدی نگیر
انرژیم خفن افتاده و حالم ناخوش میزنه
فردا نشه پیرهن عثمون که طرف ریپ میزنه
مال تو هم میزنه.
فقط بهش توجه نداری و فکر میکنی دنیا ریپ میزنه؟
شایدهم شدم مثل بچه اعظم خانم که برای هزارمین بار بردش پیش دکترچون
از درخت افتاده و دستش شکسته بود. آخر گچ کاری گفت:
دکتر جون نمیشه یه دعوا بدی این اینقدر دست و پاش نشکنه؟
دکتر از پشت عینک نگاهی کرد و گفت:
این بچه به دوا جونور احتیاح داره که نره بالای درخت
و جهنم را در شب آفرید
و شب را در شب پیچید
تمام ثانیههای بیستچهارساعت دلشوره دارم
همهاش میترسم. اضطراب دارم
احساس ناامنی چنان آزارم میده که دائم قلب درد دارم
میدونم رابطهاش با ذهنم تنگاتنگه و میشه گفت ضعف بهم قالب شده
ته شب که میشه دیگه با هیچی نمیتونم خودم رو گول بمالم
بخش عمدة حال خرابیم مال اینه که مدتیست مثل آدم کاری که به حسابم بیاد نکردم
از صبح بیست دفعه مداد برداشتم. گذاشتم پاکن برداشتم ول کردم
دلم
نه
گلی دلش میخواد بشینه و در حاشیه دفتر کارتون نقاشی و با آبرنگ پرش کنه
معمولا اینکار رو دهسال یه مدت هوس میکنه
اما حتا حس انجامش را ندارم
انگیزه ندارم و نمیدونم چرا انقدر زود به زود شب و صبح میشه
بیاراده شدم. نقطة تصمیم گیریم به زیر صفر رسیده و اقتدرام در حد افتضاح
همه اینها با اینه که از صبح مشکل خاصی نداشتم
ولی شب که میشه خوف عالم به جونم میآد و وحشت از صبح که پشت امشب منتظر ایستاده
خدایا کی این شبها و روزها تموم میشه؟
شماهم خیلی حرفای منو جدی نگیر
انرژیم خفن افتاده و حالم ناخوش میزنه
فردا نشه پیرهن عثمون که طرف ریپ میزنه
مال تو هم میزنه.
فقط بهش توجه نداری و فکر میکنی دنیا ریپ میزنه؟
شایدهم شدم مثل بچه اعظم خانم که برای هزارمین بار بردش پیش دکترچون
از درخت افتاده و دستش شکسته بود. آخر گچ کاری گفت:
دکتر جون نمیشه یه دعوا بدی این اینقدر دست و پاش نشکنه؟
دکتر از پشت عینک نگاهی کرد و گفت:
این بچه به دوا جونور احتیاح داره که نره بالای درخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر