طول و عرض جغرافیای ، تاریخچة زندگی من
همیشه به وسعت یک پنجره بود
همیشه پشت دیوار بودم و
برابرم یک پنجره بود
پنجرهای به سوی دنیا
پنجرهای برای فرداها
انتظارها و خبرها
پنجره همیشه شاهد بود
و من در سوی دیگرش میزیستم
پنجرههای بسیار
مثل پنجرة کلاس که همیشه بیرونش بودم
به جای سر، کلاس
یا پنجرة اتاق کارم
بیشتر ساعات صبح تا شب کنار من است
یا شیشه ماشین، تنها فاصلة من تا رسیدن
من و پنجرة باغ کودکی
که مرز فرار بود و خواب ظهر
همة سهم من
همیشه پنجره بود که زندگی از پشتش گذر میکرد
همیشه به وسعت یک پنجره بود
همیشه پشت دیوار بودم و
برابرم یک پنجره بود
پنجرهای به سوی دنیا
پنجرهای برای فرداها
انتظارها و خبرها
پنجره همیشه شاهد بود
و من در سوی دیگرش میزیستم
پنجرههای بسیار
مثل پنجرة کلاس که همیشه بیرونش بودم
به جای سر، کلاس
یا پنجرة اتاق کارم
بیشتر ساعات صبح تا شب کنار من است
یا شیشه ماشین، تنها فاصلة من تا رسیدن
من و پنجرة باغ کودکی
که مرز فرار بود و خواب ظهر
همة سهم من
همیشه پنجره بود که زندگی از پشتش گذر میکرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر