۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

به همین سادگی



به همین سادگی
از صبح با روحیة ای، نیم بند بیدار شدم
از اولش فهمیدم امروز باید خودم رو جمع کنم
رفتم تو کار ساحری
آبیاری گل‌های بالکنی و نفس عمیق و نگاه به خورشید پشت پلک‌های بسته
لیوان آب سرد و بعد هم طبق رسومات صبح‌گاهی قرآن
یعنی تو خودت رو ریز ریز هم که می‌کنی باز از طریق نقاط ضعفت، پنچرت می‌کنند
تا قرآن خوندن و داشته باش، پرنسس پریا که تازه از خواب ناز بیدار شده بود اومد نشست کنارم
که یعنی: کارت دارم
منم که با قرآن شوخی ندارم محلش نذاشتم
رفت
تا بالاخره از اتاق آمدم بیرون. فقط یک جملة بسیار کوتاه کافی بود که هر چه رشته کردم از صبح
پنبه کنه
که ماشالله پریا در این گونه امور ید طولایی داره
بی‌شک به پنج دقیقه نشد که کار کشید به فریاد من که:
تو چه حقی داری، صبح به صبح انرژی‌های منفی‌ که معلوم نیست از کابوس یا از کدام جهان موازی می‌آری رو خالی کنی سرم؟
از وقتی چشم باز می‌کنم جون می‌کنم تا خودم رو جمع کنم و بالا بیارم که روی امواج مثبت و قدسی برم و اختیار ذهنم در دستم باشه
تو هر صبح با یک حرکت می‌کوبونیم از طاق به خاک
برو توی اتاقت
با خونسردی می‌گفت: داد نزن
منم بودم همین می‌شد
انرژی منو گرفت و رفت پی کارش
حالا صدای موسیقی‌ش به آسمون و هرهر و کر کر خنده‌اش پای تلفن تا این‌جا می‌آد
بعضی این‌طور زندگی می‌کنند. با تخلیة انرژی دیگران
چون بلد نیستن چطور هر روز از نو احیا و به دنیا بیان
به هر طریق با جلب توجه از اطرافیان انرژی می‌گیرن. مثل زن و شوهرایی که هر صبح با دعوا از هم جدا می‌شن
کاش می‌فهمیدن که این انرژی
از نوع خوش و شیرینش چه معجزاتی که نداره
اول باید تلخ‌های وجودشون رو بیارن رو، تا به تو بدن، تا تو فرافکنی کنی و اونا روی هوا می‌قاپند.

گاه از راه خشم یا جلب توجه
و گاه با هم‌خوابگی

بدون این‌که خودشون از عمل‌کردها آگاه باشند.
یک مکانیسم انسانی که مهارش از دست روح خارج و به دست ذهن افتاده. اونم که جز سه و ضایع و تاریکی چیزی دوست نداره
خدایا
نگام کن
حالا لطفا خودت جمع‌م کن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...