یه چیزی، مثلا بیلبیلک یا گوشتکوب
هر چی
حتا اگر در باور جمعی مردود باشه و من یا تو یکی باورش داشته باشی
حتما در زندگی قانون میشه و ر به ر هم نه تنها جواب میده که کاربرد سینالار ان را پیدا میکنه
اول بگم از سینالار ان مادر لیلی دوستم، خانم مهربانی بود با لهجهی شیرین آذری
هر موقع هر کجات که درد میگرفت فوری سینالار ان رو پیشنهاد میداد
حتا اگر موضوع دل درد بود
شاید برای خودش جواب می داد؟
برای ما اسباب خنده بود
حکایت این پیوندگاه منه
بعد از رفتن میهمان بسیار بسیار عزیزی که بعد از بیست و اندی دیدمش
کلی حالی به حالی شده بودم در حد بغض سوزنده
همینطور که در مطبخ سعی داشتم بغضم را قورت بدم بلافاصله با خودم گفتم:
هوی یارو. یابو برت نداره
کانون ادراکت در زمان چرخیده
رفتی به عصر طلایی بیبازگشت
گذشته تمام شد و رفت، پدر سی و اندیست رفته و تفرش دیگه اون تفرشی که تو دوستش داشته باشی نیست
جمع کن لب و لوچه رو که داره زمین و جارو میکنه
و بلافاصله شیر احساست بسته شد و دوباره خودم شدم
یعنی همینکه مسئله رمز گشایی میشه حال منم برمیگرده سر جای خودش
حالا اگه قدیم بود
تا یه دو سه روزی که زار میزدم
کلی آلبوم عکس میدیم
کلی هم فیلم تفرش و بهابل میخوندم
شاید حتا مبادرت به پوشیدن پالتوی حضرت پدر هم میکردم
که هیچ نتیجهای نداشت جز حرام کردن کلی انرژی از حال به آینده
یعنی حماقت محض
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر