۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

حوصله‌ی من سر رفته






عجب هوایی به خدا!!!
این از اون ابری و بارانی‌هایی‌ست که تو عشقولانه هم داشته باشی، باز دلت نمی‌خواد باهاش بری بیرون و قدم بزنی
هم ابر و هم سرد و هم خیس
و وای که اگر مثل قدیم‌ها محصل باشی
دیگه آخر عذاب دنیاست
که از خونه‌ی گرم و راحت بکنی و بری به سمت مدرسه
سی چی ان‌قدر مدرسه بیزاری آور بود، در حالی‌که اگر تو خونه می‌موندیم حوصله‌مون سر می‌رفت
تو مدرسه هم کم شرارت نداشتیم و با این حال ازش بیزار
این هم یحتمل برمی‌گرده به مبحس انرژی و اعتیاد 
وضعیت کنونی پریا
تا این‌جا بود از همه‌چیز تا من خسته‌اش می‌کرد
از روزی که رفته، دلتنگه و گریه می‌کنه دلش ایران و مامان می‌خواد
می‌گم بچه این‌جا چیزی عوض نشده به زندگیت بچسب
اما هم‌چنان با لب‌برچیده شونه می‌اندازه بالا
اون‌هم دلش برای عادت‌ها و انرژی‌های شیرین مامان تنگ شده
همین
به همین سادگی‌ ما فکر می‌کنیم عاشق می‌شیم یا وابسته‌ی دیگران


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...