و اما نه
اینها که گفتم گمان مبری بد زندگی کرده باشم. هرگز
از اینورش هم حسابی شاکرم
خدایا به دادهها و ندادههایت شکر که در هر دو صورت تو بهتر از من خبر داری
اول که از پدری نکو نام به دنیا اومدم
شکر... پدر همیشه به افتخار شما سربلند زیستم
امیدوارم به یمن قدمهای نورانیت که برزمین باقیست در عالم بالا هم هوامون رو داشته باشی
دستت را میبوسم که بهمن چنین توانی دادی که
به کسی کولی ندم و این کلید آزادیست
مستقل بودم تا قدر قدرتی تو را بازی کنم
یا سپاس بهخاطر داشتن مادری مهربان و از خود گذشته
و حتا سپاس از تواناییهای بسیار این دو ژن که در زندگی همیشه به پیشم راند
از همسایههای پشت سر، روبرو، کناری، بغلی که هربار در کوچه با محبت به هم سلام گفتیم
کاسههای نذری، لحظات خوش استجابت
از دکتر آرش جنابیان که در تلخترین زمان به زندگی ما جان دوباره داد
همهی آدمهایی که در آن سالها در کنارم بودند یا نبودند
از تصادفم که بعد در مرگ زندگی را نشانم داد
و بهیادم انداخت من برای تجربهی عشق به این جهان آمده بودم
نه عشق تنی
عشق جهان شمول
عشق بینیاز
عشق بیحساب و کتاب
عشق برای عشق
عشقی صبورانه
عشق به خود
عشق در وحدت وجود
عشق به سبزه به درخت به جنگل و راه
به آسمان و به ابر و به ماه
به قورباغهای که تا صبح نذاشته بخوابم
به بلبلی که سحر بیدارم میکرد
خدایا من جهانت را به زیبایی زیستم
سجدهات بر من واجب
تو که به قدر چندین قبیله معجزه به زندگیم داد
و روحم که باج نداد و راه ذات را نشانم داد
هرچه که بود هر چه که رفت، خوب زندگی کردم
مشق ننوشتم
دیکته نداشتم
خودم بودم
دیگری را زندگی نکردم و زندگی را به وقت رفتن به خودم بدهکار نیستم
آزاد و سبک خواهم رفت
که این چنین زیستم
فقط امیدوارم بعد از من ورثه چشم هم را درنیارند تا سفر کامل تمام بشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر