۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

دیدار در جهان ازلی




نمی‌دونم در کدام شبان‌گاه تو در خوابم آمدی؟  
کجا بود که انتظار تو را کشیدن آموختم
چه کسی با من از تو گفته بود؟
یاد تو را، چه کسی در دلم انداخته بود؟
هر چه بود
عمری به انتظار تو رفت
من به پایان چشم دوختم و تو هم‌چنان در راه
شاید باور وجود تو دلیلی شد برای نکردن، زندگیم؟
نگاه نکردن در چشم کسی
گوش به صدای پای تو سپردن؟
آمدی؟
خودتی؟
نه، این‌هم نبود
و هزاره‌هایی که نیامدی
اینک سفر رو به اتمام و تو را ندیده خواهم رفت
عمر بی‌تو گذشت و ندانستیم اگر می‌آمدی
زندگی‌مان چراغان می‌شد؟ 
آسمان چه رنگی داشت حالا؟
بنفش صورتی؟
چه کسی در بچه‌سالی از تو به گوشم خواند؟
نکند کار کار خدا بود که به فریبم گفت: تو را جفت آفریدم؟
شاید باید همیشه نیمه‌های گم شده باشیم؟
راه نرسیده و درهای باز نگشته؟
شاید تو دلیل ادامه‌ی هر روزم بود و چشم دوختن به فرداهای بعدی؟
که اگر امید آمدن تو نبود
از مرگ باز نمی‌گشتم باز؟
 چند بار به شوق دیدنت به این جهان آمدم و تو نبودی؟
شاید دیدار نزدیک است
دیدار در جهان ازلی؟



 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...