۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

بفرما یه لقمه زندگی




وقتی ما بچه بودیم، روزهای عزا تی‌وی موسیقی پخش نمی‌کرد تا ذان مغرب
بعد از اون که روز قمری تغییر می‌کرد
زندگی به توان 2 هم‌چین هجوم می‌آورد به آدم
مام به رسم سنت دیرینه‌ای که به قول آقا مجید ظروفچی، جوب چیه ادراه چی غروب شد و میهمان رفت و گفتیم بیایم بگیم
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآی سلام زندگی که تا وقتی هستی کسی به داشتنت توجه نداره
تا حرف رفتنت میون می‌آد، همه دستمال یزدی به دست، دنبالت می‌گردیم تا این‌بار دو دستی بهت بچسبیم
الهی شکر که نه فضایی‌ها حمله کردن، نه مغناطیس زمین چپ کرد، نه کسی با بشقاب پرنده فرود‌آمد
جدی ما بی برتری دادن به همه جز شعور خودمون چه گلی به سرمون گرفتیم
شکر که زندگی هم‌چنین در جریان است
بفرمایید دوباره و از اول ناله نوله کنید که، اینم شد زندگی؟
چرا بین این همه آدم من؟
چرا منه حیوونی؟
خدایا برم ...
به هر جهت زیاد دل خودتون رو خوش نکنید که هیچ قدرتی هیچ کجا‌ی دنیا نمی‌تونه ضمانت بده به هر دلیل یک‌ساعت دیگه زنده باشیم
لطفا اون پنبه خوشگلا رو تو گوش نذارید
او همیشه، همین بغلا منتظر ماست
با کسی هم شوخی نداره
یه ذره دو ذره هم نداره
نه گمانم حسی تلخ تر از دیدار با مرگ باشه
همون لحظه که باور می‌کنی باید همه چیزایی که دوست داری بذاری و بری
تا هستیم نفس بکشیم
عمیق

 



سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...