۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

ایران‌دخت‌ها



عجب شبی بود، البته دلت نخواد
کلی حال کردم
چهارتا دختر و یک بانوی جوان، شیر پاک خورده، شجاع و دلیر تا دلت بخواد
این رو دلت می‌تونه بخواد
شجاعت، شهامت ؛ همونی که توی گروه خونی هم‌گانی نیست
سرمیز شام هم گفتم:
من‌که حتا یه چوکه شهامت بعضی  کارها رو ندارم
دم‌تون گرم شماها که دل شیر دارید

سر ایران‌دخت‌ها بالا
همین‌که فکر می‌کنم،
به قائده یه زندانی سیاسی با آبرو، دو سال به تخت و اتاق عمل بسته بودنم کافیست که هیچ 
همون کمای بیست روزه خودش بیست سال انفردای محسوب می‌شه
برای همینم دنبال یه چیزایی نمی‌رم و سری که درد نمی‌کنه بی‌خود دستمال نمی‌بندم
مثلا حالا نه این
خودم
فکر کن بیان گوشم رو بگیرن اینا چیه نوشتی؟
من از اسم معلم کلاس اول تا استاد هداوند آخرین استادم را می‌ذارم جلوی هر کی که می‌پرسه
و چون خودم رو می‌شناسم، دنبال افکار از نوع خبرنگاری نمی‌رم
هم خودم رو به دردسر می‌اندازم هم هر کی در مدرسه می‌شناختم
ولی این نسلی‌ها هیچ ربطی به نسل ما ندارن
اینا تو شکم مادراشون قوانین حقوق بشری مطالعه می‌کردند تا وقتی آمدن به دنیا
چشمم کف پای همه بچه‌های ایرون
خدا حفظ و نگهدارشون باشه
بچگی ما شبیه به شازده کوچولو بود
بچگی اینا شبیه خودشون


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...