این هم جمعهای دیگر
این جمعه اندکی شبیه به برخی از جمعههای قدیمیست
همانها که حتما یادت هست
کشیدن جماعت netlog به کافی شاپ و نشست با اعضای tagged .
در واقع تنها این نیست
در این نزدیک به دهسالی که پا به دهکده جهانی گذاشتم کلی رفیق برای خودم پیدا کردم
نه که از قدیم گفتن: گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری
تا انقلاب شد و جنگ تموم بشه، فرصتی بود دهکدهی جهانی هم مثل ترشی تو زندگیهامون جا افتاد
و از جایی که درهای شهر و پس کوچهها را به رویمان بستند
از آسمان بهسوی هم کانال زدیم
هفتهی پیش دوستی از سکنهی افریقا را دیدم که معمولا در فیسبوک باهم کلی از خاطرات مشترک زمان بچگی میگفتیم ودلمان تازه میشد. بعد هم تلفنی با حضرت بانو آشنا شدم
که البته حضرت بانوی مربوطه اهل قلم و .... کلی اسباب دلخوشی بیشتر من
امشب دعوتم به میهمانی و خیلی هم شادم
مدتهاست که از گروه اهالی قلم فاصله گرفتم و اینک کلی ذوق زیر پوستم راه گرفته
خلاصه که این دنیا رو هرجور بگیری همونطوری میبینی
مثل من که وا نمی دم و سهمم را از زندگی هرطور هست میگیرم و شکر خدا که تا کنون هم بر خر مراد سوار بودم و از خودم راضی
گو اینکه از تو چه پنهان میدانم وقت مرگ باز هم زندگی را به خودم بدهکار خواهم بود
چون منظر من از ماجرا بسیار وسیع تر از آنیست که حتا 500 سال در این جهان بمانم تمام شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر