از یهجایی که فهمیدم، هیچهنگام ما از آنچه که داریم راضی نیستیم
به قانون کمترین عمل رو کردم
یعنی بهجای نقشه کشیدن و سگ دو زدن برای رسیدن به پوستههای ظاهری اجتماع
به هر آنچه هستم بسنده کنم و آنچه که نیاز منه را هر شب برای هستی تعریف کنم
خودم هم همان حوالی پرسههای خوشخوشانه میزنم تا قصد به شدن برسه
تعاریف رضایت دگرگون شده
رضایت برای من تماشای باران از پشت شیشهی بخار زدهی اتاقیست که در کناری شومینهای روشن و لیوانی چای روی میزش باشه
وقتی چنینه منم دیگ آش رو بار میزارم« به سبک بیبیجهان » و ببه صدای باران گوش کنم
گاه هم که آفتابی بود از تابشش لذت ببرم
آرامش در اکنون
در یک وجب جا، سقفی امن و خیالی راحت
این بهشتیست که من بعد از عبوری سهمگین از جهنم، برای خودم تعریف کردم
تعریفی کاملن فردی که فقط به درد من میخوره
با تک به تک سلولهام جوره
و اما بگم از جهنم
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر